-
بنام خدا خالق انسان،بنام انسان خالق غمها،بنام غمها خالق اشکها
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1382 10:23
لحظه ها می گذشتند و من فقط به حقیقت ساده زندگیم می اندیشیدم،حقیقتی که یک روز مرا با خود برد،حقیقتی که با شکفتنش نامی تازه به من می بخشید،حقیقتی که می شد تا مرز بی نهایت باور کرد،حقیقتی که گاهی انسان با شنیدنش می خندد و گاهی می گرید مانند کودکی معصوم،حقیقتی که مرا دیوانه وار صدا زد و اشکهایم را با نگاهش عمیق خواند،وای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 مهرماه سال 1382 12:06
هزار بار آسمان را قسم دادم که دیگر به چشمان گریان من نگاه نکند. من از حقیقت بی پایان از تصویری بی نشان،از عشق یک آهو می ترسم من از روزگار سنگدل از بایدها و نبایدها می ترسم،می ترسم از آغاز هر سرنوشت و از طلوع هر زیبایی.من از روح سرگردان زندگی،از گریزان بودن یاران می ترسم،از صدای پای رهگذران می ترسم.از آنچه هستیم و هست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 مهرماه سال 1382 00:52
دلم میخواد گریه کنم برای قتل عام گل برای مرگ رازقی برای نابودی عشق
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 مهرماه سال 1382 10:47
روزی بر نگاه دیواری تکیه دادم،دیوار با بینوایی اشک می ریخت او خرابه ای بیش نبود و دستان پینه بسته اش از سالهای دور سخن میگفت و چهره تکیده اش آرام و محجوب بودو با برگهای زرد اقاقی مزین شده بود،بوی کاهگلهای این خرابه مرا به یاد خاطرات گذشته می انداخت،خاطراتی که هر کس با شنیدنش لحظه ای شادی را به فراموشی می سپارد خاطراتی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 شهریورماه سال 1382 23:21
تقدیم به بابک عزیزم که بعد از سالها پیداش کردم. در سکوت تنهایی در خلوت شبانه ام به تو می اندیشم،به تو که چون لاله ای سرخ بر قلبم درخشیدی به تو که چون مرغان در آسمان عشقم پر می زنی،به تو که چون سبزه زارها در چمن دلم درخشیدی.به تو ای آنکه خود را چون پرستوی کوچک در قلبم هیچ لحظه ای تنها نمی یابم،مگر زمانی که از برای من...
-
تقدیم به خواهر نازنینم آزاده
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1382 22:16
سلام به تک تک ثانیه ها که به یادت هستم و شاید به یادم باشی.می خواهم بنویسم ولی خود را لایق نمی دانم با این حال می دانم فرشته روح من سایه ای است عاصی برای درهم شکستن کاخ فراموشی نمی دانم با کدامین واژه آغاز گر حرفهای دلم باشم حرفهایی که اگر برای تو معنا و مفهومی داشته باشند برای من دنیایی ارزش دارند زیرا تو در سطر سطر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 شهریورماه سال 1382 23:56
با موج پیش میروم، در جنگلها نهان میشوم، در مینای آسمان پدیدار میشوم، جدایی از تو را تاب می آورم، دیدارت را اما به سختی.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 شهریورماه سال 1382 16:47
codebase="http://active.macromedia.com/flash4/cabs/swflash.cab#version=4,0,0,0" id="gharar2" width="520" height="100"> width="600" height="100" type="application/x-shockwave-flash" pluginspage="http://www.macromedia.com/shockwave/download/index.cgi?P1_Prod_Version=ShockwaveFlash">
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 مردادماه سال 1382 13:52
سلام به همه عزیزانی که لطف می کنن و به من سر میزنن.تا وقتی که بلاگ اسکای درست بشه من تو بلاگ قدیمیم می نویسم.پاینده باشید دوستان من. http://alonegirl.persianblog.com
-
ای مظهر جور و بی وفایی
دوشنبه 6 مردادماه سال 1382 22:04
حال که عزم رفتن داری بگذار بگویم دوست داشتن یعنی شکفتن گل سرخ بر روی بوته تیغ بران،و من دوستت داشتم.زندگی با تو یعنی لیسیدن عسل از لبه تیغ و من با تو زندگی کردم و شیرینی عسل را حتی به بریده شدن زبانم ترجیح دادم،ولی افسوس که این کارها و این از خودگذشتگیها برای کسی بود که تنها عاشق بود. عشق یک فریب است ولی دوست داشتن یک...
-
دوست داشتم در اولین قطرات اشکم درک می کردی.......
یکشنبه 29 تیرماه سال 1382 22:22
دوست داشتم در اولین قطرات اشکم درک می کردی آنچه در وجودم بود.دوست داشتم در تمام ناباوریها و تمام باید ونبایدها باور می کردی دردی را که سالهاست در گوشه این دل پنهان است و با تمام خاموشیم بفهمی که در دلم غوغایی برپاست.با همه کودکیم نگاهم را ذره ای از وجودت بدانی. دوست داشتم لحظه ای با مکث خود تمام هستی را به هم پیوند می...
-
بنام خدایی که عشق را آفرید و عاشق شدن را گناه دانست
شنبه 21 تیرماه سال 1382 22:59
بازم غم و غصه،بازم درد و اندوه،اینگار باید اسممو عوض کنم بذارم دختر غم و غصه به جای دختر تنها. اصلآ باورم نمی شد که یه روزی بخوای این کارو بکنی!چطوری دلت اومد؟!مگه من چه گناهی یا خطایی کردم که باید این جوری با من نامهربون باشی؟!جز اینکه دوستت داشتم،جز اینکه به خاطر تو هزار بار غرورم را شکستم،جز اینکه....................
-
بنام آنکه انسان را برای نوشیدن زهر تلخی بنام زندگانی آفرید
شنبه 14 تیرماه سال 1382 22:33
از آسمان غم می بارد و من در تنهایی خود غوطه ورم.همه زندگی را امید می دانند و من زندگی رافقط با تو بودن می دانم.هر شب با تو در خلوت ثانیه ها راز و نیاز می کنم ای کاش بودی و با تو سخن می گفتم ای کاش در گوشم از عشق می گفتی مثل گذشته،یادت هست که عشق را از لغت نامه در آوردیم و تفسیر کردیم مقابل کوه عشق ایستادیم و با زبان...
-
دیداری از آینه
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 23:41
در برابرش ایستادم،سر تعظیم فرود آوردم زیرا او بهتر از هر کس حقایق را بر من فاش ساخت با تماشای او دانستم دوری او چسان افسرده و پژمرده ام کرده است که میخواستم سنگی بردارم بر صورتش زنم و او را درهم بکوبم که دیگر قادر نباشد این دل شکسته را بصورت تصویری اینچنان پر چین و چروک نشان دهد......ولی افسوس که دستم حرکت نکرد زیرا...
-
دل واشک
سهشنبه 3 تیرماه سال 1382 00:28
لخته گوشتی را که نمیدانیم چیست و نمی توانیم درست تشریحش کنیم دلش نام گذارده ایم!آنرا جائی پاک و مسکن پرستش خدا و محبوب و صندوقچه اسرارش می نامیم. اگر نقاش توانگر و استادی منظره بدیعی از این تشبیه ما تهیه کرده و آنرا از نور الهی روشن سازد و چنان مجذوبیتی به او بخشد که بی اختیار در برابرش زانو زنیم، باز به آن درجه و...
-
به نام او،به یاد او،برای او
شنبه 24 خردادماه سال 1382 19:13
دیدم کسی نیست تا آبی بر آتش دلی نشاند،کسی نیست تا زخم کشنده نامرادیها را به مرهم لطفی نشاند.هر که دیدم دیدارش سوز دردی بود،هر چه شنیدم نیزه غمی بوده و هر کجا که رفتم جهنم سوزانی بود.با هر که نشستم دشمن جانم بود.واینک آرزو دارم بگریزم و تنها باشم.دیگر اکنون مرحم دردی نمی خواهم،می گریزم از دردی که بر دردی می افزاید.با...
-
کاش دوست داشتیم زندگی را ور نگاه معصومانه یک کودک
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1382 21:07
کاش دوست داشتیم زندگی را در فصل فصل این ساعات.من مظهر دوستی بودم و تو عاشق یک نگاه.من عشق را به تو هدیه دادم و تو نفرت را به من.از زندگی سیرم از معنا بودن برای تو سیرم از هر چه اقاقی که فکر زنده ماندن برای تو را در ذهنم محوساخت سیرم.تو همیشه زندگی را برایم ترانه ای می خواندی و من آن را غزلی قدیمی و سرشار از غم.آنروز...
-
بنام کسی شروع می کنم که آغاز این عشق بود و پایان این عشق نیز دست خود اوس
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 21:37
از دل تنگم دیگر آهی بیرون نمی آید چشمانم از گریستن خسته شده اند به راستی که دوری ملال انگیز است.قلبم فریاد می کشد و اشک در چشمانم حلقه زده است.در دل شب می گریم و حدیث غصه ها را در صفحه هستی به نگارش در می آورم.مهربانم،شاید هرگز طعم خوشبختی را نچشم و شاید هرگز وجود سعادت را لمس نکنم ولی تو را همیشه در دل دارم و به...
-
آخرین مکتوبه قبل از رفتن
یکشنبه 11 خردادماه سال 1382 22:35
سلام به تو که دیگر مجالی برای سلام کردن برایم باقی نگذاشتی.سلام به تو !آری تنها سلام به تو که رنگ خداحافظی را برایم تلخ و تلخ تر کردی افسوس که خیلی دیر شده است.زمان زندگی آموختن،پس بگذار تا دلهای ما در دل شب هماهنگ بگریند که چقدر باید رنج کشید برای پرداخت بهای یک لرزش دل و چقدر باید اندو هناک بود برای شنیدن یک نغمه...
-
همسفر قدیمی سلام
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 21:22
دوباره طبق عادت همیشگی دلم گرفته بود،رفتم سراغ قلم و کاغذ و شروع کردم به نوشتن.به زیر زمین متروک فکرم می روم،به انبار تلخ خاطرات شهری که بوی کهنگی میدهد و همه جایش را تارهای خستگی بسته است. آبهای خیال را کنار می زنم و خود را به ورای تاریکی می رسانم.پرنده زمستانی به خواب رفته و نفسهایش بوی بهار را می دهد.برای سکوت...
-
با تو!!!!!!!!!!
سهشنبه 6 خردادماه سال 1382 21:37
با تو رنگ زیبای سرنوشتم را با آخرین قلم بر روی صفحه تنگ و تاریک روزگارم کشیدم آن طور که تو خواستی ولی می دانم که در خاطرت نیست با تو از نهایت لحظه های تنهایی در سکوتی بی همتا سخن گفتم ای کاش تو می فهمیدی که من از چه می گفتم با تو از درهای بسته ولی بظاهر باز گذشتم. درهایی که عاقبت را در چشمانش نمی دید من با تو بر روی...