تقدیم به بابک عزیزم که بعد از سالها پیداش کردم.

در سکوت تنهایی در خلوت شبانه ام به تو می اندیشم،به تو که چون لاله ای سرخ بر قلبم درخشیدی به تو که چون مرغان در آسمان عشقم پر می زنی،به تو که چون سبزه زارها در چمن دلم درخشیدی.به تو ای آنکه خود را چون پرستوی کوچک در قلبم هیچ لحظه ای تنها نمی یابم،مگر زمانی که از برای من نباشی.زمانی که ابر سیاهی بخواهد عشقمان را بر هم زند و آن ابر سیاه مرگ است مرگ.نمی دانم پس از مردن چه خواهد شد نمی خواهم بدانم که کوزه گر با خاک اندامم چه خواهد ساخت.ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی بسازد،سوتکی بر دست یک کودکی گستاخ و بازیگوش که یکریز و پیاپی دم خود را در آن بفشارد و با این کار تاوان سکوت مرگبارم را بگیرد.آری عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد
.


http://www.fotosearch.com/comp/BNS/BNS173/wou039.jpg




نمی دانم آواز تو را از کدامین نی شنیدم و مدهوش شدم

نمی دانم از کجا سوی تو شدن را آغاز نمودم و از چه وقت چنین به دنبالت شتابانم

نمی دانم از چه زمان ز خود گریزانم               به تو مشغول و ز خود غافل

هر چه می دانم از تو می دانم                     با تو و دستهای تو آرامش خواهم یافت

پس مرا دریاب
         
                   ای گوهر هستی

زندگی را با تو می خواهم آری زندگی بی تو سراسر درد و اندوه است.


 

تقدیم به خواهر نازنینم آزاده

سلام به تک تک ثانیه ها که به یادت هستم و شاید به یادم باشی.می خواهم بنویسم ولی خود را لایق نمی دانم با این حال می دانم فرشته روح من سایه ای است عاصی برای درهم شکستن کاخ فراموشی نمی دانم با کدامین واژه آغاز گر حرفهای دلم باشم حرفهایی که اگر برای تو معنا و مفهومی داشته باشند برای من دنیایی ارزش دارند زیرا تو در سطر سطر آن جا داری.

نمی دانم بر صفحه کاغذ چه بنگارم که شادی تو را افزون باشد اما تنها جمله ای که به یاد می آورم این است:اگر در سراسر افق و حیات صاحب یک ستاره باشم تو را بیش از او دوست دارم. آنقدر که اندازه ای برایش قائل نیستم فقط می دانم شب و روز و تک تک ثانیه های زندگیم همه با تو می گذرند من همیشه در رویاهایم با تو هستم و شاد از اینکه دیگران نمی توانند رویاهایم را از من بگیرند.همیشه با خود میگویم خوشا به حال آن کسی که در قلب زیبا و مهربانت جای می گیرد.

صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن پگاه عجیبی است که در انتهای حزن می روید بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است بیا تا زندگی را بدزدیم آن وقت میان دو دیدار  قسمت کنیم بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.

آزاده عزیزم چه خوب بود می توانستی آنچه را که در اندیشه است بخوانی اگر بدانی هنگامی که رنج می بری من می خواهم دارویی بیابم که خواب آور باشد زیرا که دوست ندارم روح نازنین تو رنج ببرد.تو برای دوست داشتن آفریده شده ای تو بوجود آمده ای تا به هر چه می بینی خوبی کنی من تو را دوست دارم و آسمانی را که بالای سر خویش می بینم فدای آسمانی که در چشمان توست می کنم.سهم من از زندگی شاید گریه پنهان عشق باشد در مرگ اقاقیها یا بی صدا ماندن بیان همصدائها.من با تو لحظه های تلخ زندگی را دزدکی مخفی کردم همان گونه که خواستی.

ای نیلوفر زندگیم!شاید هرگز طعم خوشبختی را نچشم و شاید هرگز وجود سعادت را لمس نکنم ولی تو را همیشه در دل دارم و به بودنش شادم و به حد تمام ستایشگران می ستایمت و به میزان تمام پرستشگران می پرستمت. زمانی مانند تصویری بی صدا بودم ولی آن روز که صدای خنده هایت توجه مرا جلب کرد می خواستم با تمام توان فریاد بزنم آن کسی را که می خواستم درد دلم را برایش بازگو کنم تو هستی، تو را دوست دارم تو هستی که وجودم را در آتش عشقت به خاکستر مبدل ساخته ای و همانجا بود که مهرت به دل زخم دیده و شوریده حالم نشست ولی اکنون که می بینم برای رسیدن به تو موانع زیادی هستند که فقط با پیوند قلبهایمان می توان آنها را از سر راه برداشت.

با چشمان اشک آلود و پر از اندوه و حسرت فقط می گویم عزیزم خودت را به دست سرنوشت بسپار و مرا فراموش نکن. موج زمان می گذرد و ما را به همراه آن می بردو هرگز منتظر نمی شود که درخت شادمانی بشر لحظه ای به روی آن ریشه دواند.مائیم که در این امواج بیکران غوطه وریم و هر لحظه بیم شکستن کشتیمان و غرق شدنمان می رود موقع به پایان رسیدن این روزگار ناپایدار هم فرا خواهد رسید پس بیا لا اقل با این نوشته یاد این دوران را گرامی بداریم.


http://www.fotosearch.com/comp/corbis/DGT281/GLE0036.jpg




آزاده عزیزم هیچ می دانی که دنیایی لطافت در تو نهفته است،نگاهت آنچنان اسرار آمیز است که سالها باید بر روی تو خیره شد تا راز پنهانیت دا دریابند.

شاهزاده قلبم:آری من به اجبار به روی سرنوشت خود مهر سکوت زده ام.باور کن در سکوتم هزاران فریاد دارم،هزاران سخن نگفته.گویا ترین زبان عشق همان سکوت است و بزرگترین کلامش بی اعتنایی به گذشته و آینده است.سکوت هیچ وقت اشتباه نمی کند.وقتی در کنار تو هستم احساس آرامش می کنم و می خواهم آخرین گامهایم را به تو که در پشت رنگین کمان آرزوهایم پنهان شده ای هدیه کنم.چون من جلوه هستی را در نیمه چشمانت دیدم و تو را در خلوت شبهایم فریاد کردم.

کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهاری دیگر.با تمام وجود آرزو می کنم همیشه سعادتمند باشی زیرا سعادت تو قسمتی از خوشبختی من است.در پایان روزی که در صدایت غم دنیا بود.

به امید آنروز که کلبه غمهایت ویران شود

غم انگیزترین پاییز.
خواهرت ستاره

 

با موج پیش میروم،
در جنگلها نهان میشوم،
در مینای آسمان پدیدار میشوم،
جدایی از تو را تاب می آورم،
دیدارت را اما به سختی.
http://www.fotosearch.com/bigcomps/DGV/DGV414/683094.jpg