بازم آسمون دلش گرفته ، اما آسمون اینجا خیلی صبوره ،خیلی وقتا دلش میگیره اما گریه نمیکنه اینقدر دلش میگیره که تمام بدنش سیاه میشه اما دریغ از یه قطره اشک !!!!!!!
تازگیها باهاش دوست شدم ـــــــ آسمون و میگم،خیلی وقتا باهاش در دل میکنم، میخوام ازش صبور بودنو یاد بگیرم،میخوام یاد بگیرم که وقتی دلم میگیره چه جوری جلو اشکامو بگیرم که از چشام فرار نکنه.
میدونی چیه: این فصل که میشه آسمون بیشتر مواقع تنهاست آخه زمستون همه یا کار میکنن یا خوابند، به قول شجریان که میگه :

هوا دلگیر،درها بسته،سرها در گریبان
                                                  دستها پنهان،نفسها از دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آگین،زمین دلمرده،سقف آسمان کوتاه
                                                                غبار آلوده مهر و ماه،زمستان است

راستی یادم رفت بگم که به آسمون گفتم اگه گریه کنه یه ذره از سنگینی بار دلش کم میشه اون هم چهار روز پشت سر هم گریه کرد،وای یادمه ۹سال پیش آسمون اینجا اینجوری گریه کرد،آسمون یه خورده آروم شد.باد هم یکی از دوستهای آسمونه که تو گردگیری بهش کمک میکنه،اما بیشتر مواقع  عجله داره و عصبانیه،بعضی وقتا هم آروم و مهربونه. آخه میدونی چیه؟؟!!! خیلی این ورو اون ور میره یه لحظه آروم نداره،اما با همه عصبانیتش من دوستش دارم .بعضی وقتا که ار همه دنیا خسته میشم میرم دراز میکشم  چشامو میبندم میاد آرم صورتمو ناز میکنه و یواش تو گوشم زمزمه میکنه : لالای لالایی عزیز بی قرارم،لالای لالایی ستاره غمگینم لالای لالایی..........منم بی صدا اشک میریزم و با نوازشش میخوابم.کلاً  دیگه تنها نیستم آسمون تازگیها همدمم شده ،باد هم بهم سر میزنه.


اگر کسی رو می شناسید که وبلاگ نویسه و دبی زندگی میکنه رو لطفا بهم معرفی کنید

نظرات 14 + ارسال نظر
مهران شنبه 26 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:55 ق.ظ http://iranpc.blogfa.com

سلام دوست من وب خوبی داری به من هم سر بزن خوشا آمد خوشحال میشوم به هم لینک بدهیم

خدامراد شنبه 26 دی‌ماه سال 1383 ساعت 04:47 ب.ظ http://asregerash.persianblog.com

سلام .. خوبی؟ متنت تاریخ گذشته بود.. بابا یه چیز به خورد ما خواننده ها بده بهداشتی باشه و نه تاریخ گذشته صبر کن وزارت بهداشت و بفرستم بیاد اینجا یه دید بزنه.. ولی خدایش خیلی با احساسی اصلا بهت نمیاد اینقدر خوشکل بنویسی... راستی یادم رفت این عکس آخرش نفهمیدم چیه باید از جلو نشون میداد تا از پشت .. باید هویتش معلوم بشه حتما یه کاریش بکن.. خیلی دل به باد نبند .........

پویا یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:02 ق.ظ

سلام ستاره مشرقی
هنوزم که متنات غمگین و ناامیدکننده است اما زیبا وپر از احساس.
هر چند شما بی معرفتی ولی ما به حرمت همون سلام علیک دوستامونو هیچوقت فراموش نمی کنیم.
امیدوارم همیشه قلمت و احساست همینطور زیبا باشه.

سهیل دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:44 ق.ظ http://loveyou.blogsky.com

سلام خوبی ستاره جان با احساس نوشتی . خیلی قشنگ بود. دوست دارم . شرمنده من کسی یو تو دبی نمی شناسم وگر نه حتما معرفی میکردم .

دختر مهربون سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:10 ب.ظ http://n-k-1351.persianblog.com

سلام ستاره، نتونستم متنت رو بخونم آخه فونتش یه جوری بود اگه بتونی با فونت تاهوما بنویسی منم میتونم بخونم اخه کامپیوترم یه کم مشکل پیدا کرده. شاد باشی عزیزم

آفتاب در تاریکی سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:10 ب.ظ http://asal666.persianblog.com

خدایی هر کی ندونه میگه این دختره اینقد افسره س که اصلا خنده یادش رفته :))) ببینمت منننننننننننننننننننن! ببینمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!!!

سایه چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:18 ق.ظ http://www.sayeh99m.persianblog.com

سلام ستاره عزیز من تو بلاگ خدا مراد با شما آشنا شدم .پست جالبی بودو بلاگی زیبا.به منم سر بزنی خوشحالم میکنی...ممنون

سهیل پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:08 ق.ظ http://loveyou.blogsky.com

سلام خوبی منم آپدیت کردم هدف در زندگی از وب توهم تعریف کردم . بدو بیا .مرسی

رضا پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 04:45 ق.ظ http://shiravan61.persianblog.com

سلام دوست من . متنهای زیبایی مینویسی بر خلاف نظر بعضیها نا امید نیستی شاید یه کم خسته ایی . اسم وبلاگت هم جا بحث داره ..... البته نه از نوع بحث منطقی شاید یه کمی شاعرانه. منتظرت هستم .حتما بیا سر وقت من فعلا یا حق.

سیامند جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 06:15 ب.ظ http://avinar7.blogsky.com

اول اینکه یه جورایی با نوشته هات موافقم . گر چه که جهان بینیمون احتمالا کاملا متفاوته . داستان همون ۴ نفر که سر خریدن انگور با هم دعواشون شد ... در ضمن چرا این همه نظر داری و من ندارم ... امیدوارم قضیه مگس و شیرینی نباشه .. . به هر حال تقریبا همفکریم با قلم و سبک متفاوت .
با اجازه بهت لینک میدم ...جای این عکسم اینجا نیست ... داستانشم همون داستانه هدیه ای که مرد دهقان برای سلطان محمود میفرسته...مطمئنم منظورم گرفتی...

مجنون دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:33 ب.ظ http://majnoon.persianblog.com

خوش به حالت با آسمون دوست شدی، ولی اون با من دشمنه، وقتی عصبانی میشه، و منو میبینه، با گلوله‌های یخی منو دنبال میکنه و به قصد کشت میزنه توی سرم.... آخ.... مگه من با تو چیکار کردم .... آخ .... اگه نتونه منو بزنه سعی می‌کنه به خونم، ماشینم، مزرعه‌ام و ... آسیب برسونه... وای ، محصولم، وای شیشه‌های خونه‌ام شکست........... وای

آرمان پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 08:33 ب.ظ

من یه وب لاگ نویس خوب سراغ دارم اگه میخواهی و هنوز بهش نیاز داری پی ام بده تا بهت بگم

مهدی جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:51 ق.ظ

احسان سافت تک چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:53 ق.ظ http://www.ehsansofttak.persianblog.com

DAMET GARMMMMMMMMMMMMM
YE SAR BEZAN

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد